نظریه ها و نگرش های انتقادی به جامعه اطلاعاتی

ارتباطات رسانه ای
آخرين مطالب
ژورنال جواهرات

مقدمه:

  اطلاعات به نماد عصری مبدّل گردیده كه ما در آن زندگی می‌كنیم. امروزه بارها سخن از یك انفجار اطلاعاتی، یك انقلاب، تكنولوژی اطلاعاتی و حتّی یك جامعۀ اطلاعاتی به میان می‌آید.

اصطلاح جامعۀ‌ اطلاعاتی، بازگوكنندۀ توسعۀ تكنولوژیهای نوین اطلاعاتی و تجدید سازمان جامعه، پیرامون جریان اطلاعات است. امروزه اطلاعات در تمام صور خود به كمك شبكه‌های انفورماتیك با سرعتی بیش از پیش در دسترس است. این روند با توجّه به كاربرد روز افزون بزرگراههای اطلاعاتی در حال سرعت گرفتن بوده و اطلاعات به عنوان یك كالای بیش از پیش قیمتی، در عرصۀ تمدّن كنونی جهان ظاهر می‌شود. استقرار این جامعه سبب ایجاد صنایع، مشاغل و محصولات تازه می‌گردد. واقعیتی كه زمینه‌های اقتصادی جامعه را با مظاهر جدیدی مواجه می‌كند

 جامعه اطّلاعاتی وسایل انتقال اطلاعات از یک نقطه به نقطه دیگر است. همان طور که فناوری به مرور زمان پیشرفت کرده راه‌های به اشتراک گذاشتن اطّلاعات با دیگران نیز دستخوش تغییر و پیشرفت شده‌است.

"طبیعت دوم" به گروهی تجربیات اشاره می کند که در بستر فرهنگ رخ داده اند .آن‌ها می‌توانند در آینده معنایی دیگر به خود بگیرند. به عنوان یک جامعه ما این کار را مدام انجام می‌دهیم به طوری که برای ما طبیعی می‌شود. بنابراین با پیروی از یک الگوی ساخته شده توسط فرهنگ ما می‌توانیم تشخیص دهیم که چگونه اطلاعات را از راه‌های مختلف منتقل و متحول کرده‌ایم. بنابراین انتقال اطلاعات از راه‌های نوین نظیر چت آنلاین به صورت عادت برای جامعه در می‌آید و آن را طبیعی تلقی می‌کند. این راه‌های جدید انتقال اطلاعات به ما کمک می‌کنند که اطلاعات را بیش از پیش منتشر کنیم.

از همین جا چیزی به نام "طبیعت سوم" شکل می‌گیرد. طبیعت سوم تعمیمی بر طبیعت دوم است، طبیعت سوم کنترل طبیعت دوم است. این طبیعت جایی گسترش می‌یابد که محدودیت‌های طبیعت دوم واقع است. طبیعت سوم سرعت و حجم انتشار اطلاعات را افزایش می‌دهد و از این طریق جامعه را به شکلی دیگر سامان می‌بخشد.

در جامعه‌شناسی جامعه اطلاعاتی به گونه‌ای پست مدرن از جامعه گفته می‌شود. نظریه پردازانی نظیر اولریک بک، آنتونی گیدنز و مانوئل کاستلز این مفهوم را در دهه ۱۹۷۰ در بحبوحه انتقال جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی در سطح جهانی به کار بردند. همان گونه که نیروی بخار فناوری پشت جامعه صنعتی بود، فناوری اطلاعات نیروی محرکه پیدایش حوامع اطلاعاتی در قرن بیستم بود.

ویژگیهای جامعه اطلاعاتی:

تشکیل شبکه های اطلاع رسان جهانی که کاستلز از آنها به عنوان جوامع شبکه ای یاد می کند(1996) از دیگر ویژگیهای این جوامع است که بهتر است از آن رشد سریع شرکت های فرامکی (تی ان سی) یاد کنیم.

همچنین جهانی سازی سرمایه داری هم از ویژگی های دیگر جوامع اطلاعاتی است. این امر محصول شبکه های اطلاع رسانی است که تصمیم سازی در سطح جهانی و در حداقل زمان را ممکن ساخته اند و این نکته ای است که صرفا به مفهوم تمایل بین دولت – ملت ها و یا تبادل در عرصه های اقتصادی و بازرگانی نیست، بلکه با تغییرات سریع فرهنگی فرهنگی نیز همراه است و دولت مردان سیاسی نمی توانند پدیده هایی چون مهاجرت، تبلیغات بین المللی – به همان مفهوم مورد نظر آرمان ماتلار (1991) موسیقی جهانی، خصوصی سازی، غلبه بوروکراسی به مفهوم ماکس وبری آن یعنی غلبه "خرد ابزاری" بر خرد اهدافی و همچنین تقویت منافع نخبگان بومی – به عنوان شعاع هایی که پیرامون ها را به مرکز ها متصل می سازند نادیده انگارند

ماکس وبر در سرمایه داری اخیر دو خصوصیت عوضی را پیش بینی کرد: خصوصیت محافظه کاری توده مردم، و گرایش سزاریسم طبقه حاکم. (11) این دو خصوصیت در ساختمان سرمایه داری ریشه نداشتند، آنچنانکه در تئوری مارکسیستی هست. «رشد نیافتگی سیاسی» از آنجائیکه عوامل اساسی ماوراء واقعیت را نمی تواند توصیف نماید، مقوله ضعیف و ناچیزی است، بویژه در مورد عدم امکان برای تولیدات سرمایه داری در حفظ بازار آزاد از طریق رقابت آزاد. تولیدات سرمایه داری با محدودیتهای خود در نهادهای دموکراسی بازار جامعه مواجه می شوند. تمرکز قدرت در دست بوروکراسی در واقع نقطه اوج رهبری و اقتدار است. آنچه که در چارچوب سرمایه داری لیبرال بعنوان «رشد نیافتگی سیاسی» جلوه می کند، عبارتست از رشد و بلوغ سیاسی و سازمان یافتگی سرمایه داری اخیر  می باشد.

هربرت شیلر برجسته ترین چهره در میان گروه نظریه پردازان انتقادی و مفسرگرایشهای حوزه اطلاعات است وی تاثیر چشمگیری در درک عصر اطلاعات داشته است از مهم ترین آثارش

1- چه کسی می داند؟

2- اطلاعات و اقتصاد بحران

3- یکسان سازی را می توان نام برد.

اقتصاد سیاسی:

....اقتصاد سیاسی که شیلر در آن نقش مرکز دارد سه مشخصه کلیدی دارد:

1-    تاکید بردیدن آن سوی اطلاعات:

فرضاً در برنامه های تلویزیونی یا اخبار روزنامه ها به دلیل خصوصیات ساختاری ای که در پس این پیامها نهفته است که مشخصه های اقتصادی مانند الگوهای مالکیت منابع در آمد تبلیغات و توانایی های مخاطبان در پرداخت هزینه هاست اقتصاد دانان سیاسی معتقدند این عناصر برمحتوای اخباری تولیدی یا نوع برنامه های کامپیوتری محدودیت ایجاد می کنند.

2-     رهیافتهای "اقتصاد سیاسی" که برای تحلیلی نظام مند از اطلاعات ارتباطات بحث می کنند به نوعی تلاش این رهیافت هابر این است که مثلاً پدیده های ویژه، مثل یک ایستگاه تلویزیون کابلی یا شرکت نرم افزاری را در متن عملکرد کل یک نظام اجتماعی _ اقتصادی جای بدهند. این رهیافت براهمیت تحلیل کل نگی تاکید می کند به این علت که اگر همه چیز درمجموع تابع نظام باشد پس هیچ چیز نمی تواند خیلی تغییر کند و این ویژگی سوم یعنی

3-     تاکید برتاریخ به مفهوم دوره ای کردن روندها و تحولات می باشد شیلر و متکران هم عقیده با او ضمن انعکاس نظر "ماگنوس آنژنسبرگر" صنعت فکری را "صنعت کلیدی قرن بستم " ارزیابی می کنند شیلر می گوید شکی نیست که در حال حاضر اطلاعات بیشتری نسبت به گذشته تولید می شود و ماشینی که این اطلاعات را تولید و ذخیره بازیابی و پردازش می کند و اشاعه می دهد کیفیتی دارد که هرگز در گذشته در دسترس نبوده است زیرساخت کنونی تولید، ذخیره و اشاعه اطلاعات چشمگیر است.

برخلاف این تصور که سرمایه داری ارتقاء یافته است ضرورتهای دیرپای حاکم براقتصاد بازار مانند همیشه در دگرگونیهای حوزه های فناوری و اطلاعاتی نیز برجسته باقی مانده اند آنچه تکمیل کننده تفکر مارکسی درباره نقش قدرت کنترل و منافع در پیامدهایی است که برای حوزه اطلاعات پیش آمده است.

کاستن از محدودیت های مکانی و زمانی ویژگی دیگر جوامع اطلاعاتی است که در عصر اطلاعات محدویت های زمانی و مکانی از بین رفته و تولید ذره ای شکل گرفته است، حالا در شرایط مرگ زمان و مکان قرار داریم

 

نظریه های جامعه اطلاعاتی:

فناوری یا تکنولوژی (به انگلیسی: Technology) دانش – مهارتی است برای ساختن افزار (نرم یا سخت). این دانش-مهارت ممکن است پیچیده یا ساده، شخصی یا شایع، جدید یا قدیمی و… باشد. فن آوری یا تکنولوژی بخشی از فرهنگ است. اطلاق فن آوری به پدیده ی بیرونی مجازی است.(مثل اینکه به یک دستگاه رایانه، تکنولوژی اطلاق کنیم در واقع شگردها و به کاربردن ابزارها، دستگاه‌ها، ماده‌ها و فرایندهای گره گشای دشواری‌های انسان است. فناوری فعالیتی انسانی است و از همین رو، از دانش و از مهندسی دیرینه تر می باشد.

نظریه پردازان جامعه اطلاعاتی را می توان به شیوه های مختلف دسته بندی کرد. نخستین دسته آنان که فن آوری جدید را اصل گرفته اند و پیشرفت های فناورانه را عامل تسریع کننده تغییرات اجتماعی پذیرفته اند و درسوی دیگر کسانی هستند که بیشتر بر وجوه و عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعییا فرهنگی به منزله عوامل پیشبرنده تاریخ تمرکز کرده اند. بسیاری از این گروه دوم برای مشخص کردن ویژگی های جهان امروز و دگرگونی های آن بیش از آنکه به جامعه اطلاعاتی اشاره کننداز اصطلاحاتی همچون مدرنیته متاخر، پسا صنعتی گرایی، پسامدرنیست یا جهانی شده بهره برده اند. برخی بر معیارهای کمی و برخی نیز بر داده های کیفی تمکز داشته اند.

فرانک وبستر گفته است که گروه نخست شاید بتوانند حجم فزاینده  اطلاعات و بزرگتر شدن بخش اطلاعات و میزان و نحوه انتشار و گسترش فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی را تشخیص دهند اما توجه کمتری به معنا یا اهمیت این دگرگونی ها مبذول می دارند.

دسته بندی دیگر میان آرمانگرایان یا خوشبین ها و انتقادنگرها یا بدبین ها است. منشاء اختلاف بین این دو گرده نیز همین خوشبینی یا بدبینی آنهاست. برای گوهی جامعه اطلاعاتی عصر آزادی و رضایتمندیبیشتر از بهبود و افزایش توان ما در دسترسی به اطلاعات بیشتر و مشخصه های برخوردی افزون تر ما از آزادی هاست. حال آنکه گروه دوم دیگر نگران تداوم نا برابری های دیرپا یا تشدید ایم وضع با نظام های جدید استثمار، نظارت و سلطه اند.

بنيان هــاي نظري جامعــة اطلاعاتى بر مبناي پاره اي از انديشــه هاي متفكران معاصر به ثمر نشســته اســت. اين نظريه ها درتبيين موقعيت و جايگاه جامعة اطلاعاتي نقشــي بســزا ايفا كرده، و ابعاد خاص آن با پيوند ميان نظريه هاي مطرح شده، به عرصة تبادل انديشه ها و تضارب آرا تبديل شــده اســت. هريك از متفكران نام دار اين حوزه با توجه به نــوع نگرش و ديدگاهي كه نســبت به جامعة اطلاعاتى داشــته اند، از منظر متفاوتي به اين پديده نگريســته اند. تنوع انديشــه در اين حوزه زمينة تعامل ميان آراي گوناگون را فراهم ســاخته است. ممكن است
بعضي از متفكران تا حدي در بيان آثار اين نوع از جامعه دچار تندروي شــده باشند؛ همچنانكه امكان دارد برخي ديگر با تساهل افزونتري به اســتقبال آن رفته باشند. اينگونه قضاوتها دربارة جامعة اطلاعاتي شايســته دقت وتوجه بيشتري اســت، زيرا جامعة اطلاعاتي، به عنوان پديدهاي نو ظهور، در اوان دوران رشد خود به سر ميبرد.   از ســويي جهاني ســازي اعلام جنگ به تمــام فرهنگهاي ديگر قلمداد شــده است (ســيبروك9، 2023) و از ســوي ديگر بيان شده كه جهاني سازي سبب فشردگي جهان10 و افزايش آگاهي11جهاني در شكل كلي آن مي شود، كه درارتقاي آگاهي عمومي درسطح جهان مؤثراست رابرتســون12، 1992). هريك از آراي متفكــران به جنبه اي از زندگي معاصر آدمي نظر دارد. درواقع، نظريه هاي جامعة اطلاعاتى زيرســاخت معرفت شناســانه اي از روند رشــد، حركت وتكاپوي اين جامعه تشكيل ميدهدكه ميتواند با مظاهر عيني وتوســعة ابزاري در سطوح مختلف اجتماع همراه باشد. بر اين اساس تشريح و بررسي آراي صاحب نظران و انديشه متفكرانحاوي فوايدي است كه ميتواند در شناخت بهتر جامعة اطلاعاتى وتبيين رويكردهاي اساسي آن به كار آيد

دانیل بل:

 در میان آن ها که در مفهوم پیدایش جامعه ای نوین مشترک اند، نظریه پسا- صنعتی گرایی دانیل بل، معروف ترین توصیف از «جامعه اطلاعاتی» است. در واقع، این اصطلاحات اغلب به صورت قابل تعویض با هم به کار می روند. عصر ارتباطات بیانگر جامعه پسا- صنعتی است و پسا- صنعتی گرایی در شکل گسترده خود همچون «جامعه اطلاعاتی» مورد توجه قرار می گیرد.

 پروفسور بل به خاطر پیشگویی اغتشاشی که به خصوص فناوری های ارتباطات کامپیوتری در زندگی به وجود می آورد، شهرت پیدا کرد. بل چنین بیان می کند که ما در حال ورود به نظامی نوین ایم، جامعه ای پسا- صنعتی که در حالی که چندین ویژگی متمایز دارد، با حضور و اهمیت فزاینده اطلاعات کاملا مشخص شده است. دانیل بل استدلال می کند که اطلاعات و دانش چه از لحاظ کمی و چه از نظر کیفی برای جامعه پسا- صنعتی حیاتی اند.

 او به شکل غیرقابل انکار در باور خدو نسبت به افزایش نقشی که اطلاعات در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایفا می کند دقیق است. با این حال دانیل بل در تفسیر این رشد و افزایش، به منزله نشانه نوع جدیدی از جامعه- دوران «پسا- صنعتی» اشتباه می کند.

نوتکامل گرایی:

  دانیل بل معتقد است که ایالات متحده، جهان را در مسیری به طرف نظامی جدید هدایت می کند. اگر چه او رک و راست اعلام نمی کند که تحول جامعه پسا- صنعتی نتیجه ای اجتناب ناپذیر در تاریخ است اما چنین می اندیشد که جنبشی را در جوامع پیشا- صنعتی، کاملا صنعتی تا پسا- صنعتی می توان ردیابی کرد. وی مسیر مشخصی را توضیح داده است که به وضوح از تاریخ نگاری ای بدون انسجام دفاع می کند.

قلمرو مجزا:

 نکته مهم نظری و روش شناسانه ای که بنیاد آثار بل را تشکیل می دهد آن است که وی معتقد است جامعه پسا- صنعتی بیش از تحولات در سیاست یا فرهنگ از طریق دگرگونی هایی در ساختار به وجود می آید. به عبارت دیگر بل یک ضد کل نگر است و تاکید می ورزد که دگرگونی را نمی توان بدین صورت دید که از بخشی نشات می گیرد و بر ابعاد دیگر اجتماع تاثیر می گذارد. نهایتا، یکی از موثرترین ویژگی های توصیف بل از جامعه پسا- صنعتی این نظر است که این جامعه، فروپاشی آن «نظام ارزشی عمومی» را که زمانی بر کل جامعه تسلط داشت و اکنون مفهوم شده است، آشکار می سازد.

جامعه پسا صنعتی:

 جامعه پسا- صنعتی تنها از دگرگونی ساختار اجتماعی به وجود می آید. این دگرگونی شامل اقتصاد، ساختار اشتغال و نظام طبقاتی می شود اما سیاست و مسایل فرهنگی را مستثنی می کند. بل نوعی سنخ شناسی از جوامعی متفاوت به ما ارایه می دهد که وابسته به نحوه اشتغال در هر سطح و مرحله ای است. از دیدگاه او، کار در عمومی ترین شکل خود تبدیل به ویژگی معرف جوامع خاص شده است. بنابراین، بل اعلام می کند که در حالی که در جوامع پیشا- صنعتی، کارگر کشاورزی در همه جا کمابیش حاضر است و در جوامع صنعتی کار در کارخانه اصل پذیرفته شده است، در جوامع پسا- صنعتی کار خدماتی تسلط دارد.

 بل معتقد است که با ادامه روند صنعتی شدن، افزایش ثروتی به وجود می آید که ناشی از بازده صنعتی است که ممکن است صرف نیازهای جدید شود. به تدریج ذخیره ای تمام ناشدنی از فرصت های شغلی جدید در بخش خدمات با هدف ارضای این نیازها پدید می آید.

نقش اطلاعات:

  اگر بتوان پذیرفت که افزایش مستمر ثروت منتج به سلطه شغل های خدماتی می شود، می توان از این امر که اطلاعات از کجا وارد این تساوی می شود در شگفت شد. بل این را با تعدادی از یافته های مرتبط به هم توضیح می دهد. اطلاعات به طور جدی در هر دوره یا سرشت حیات درگیر شده است. در جامعه پیشا- صنعتی، زندگی «بازی در مقابل طبیعت است». در دوره صنعتی، یعنی جایی که ماشین به شکل وجودی فنی و عقلانی شده تسلط دارد، زندگی «بازی در مقابل طبیعت مصنوع» است. در تضاد با هر دوی این ها، زندگی در جامعه پسا- صنعتی که بر پایه خدمات بنا شده، بازی بین اشخاص است. در این جا آن چه به حساب می آید، نیروی خام عضلانی یا انرژی نیست، بلکه اطلاعات است و بدین ترتیب کارهای اطلاعاتی گسترش می یابد.

 

ویژگی های جامعه شبکه ای:

جهانی چنان گسیخته پیش‌روی ماست كه گوئی هیچ چیز را به چیز دیگری وصلی نیست و گوئی هر آنچه را كه تأثیری در زندگی بشری دارد از فرط آزادی، آشوبی را ایجاد نموده كه به بی‌در و پیكر بودن دنیا منجر شده است شاید اگر اینجا تعبیری را از گیدنز با عنوان «جهان رها شده» وام بگیریم حق مطلب را بهتر ادا نماید ولی این رهاشدگی و لجام‌گسیختگی به معنای این نیست كه دیگر احاطه و كنترل و روابط در حیطه زندگی بشری وجود ندارد. و شایدبرعكس مطالب اولیه ما شاهد اتفاقاتی در عصر حاضر هستیم كه با تمام لجام گسیختگی دنیوی، دنیا را بیشتر به دهكده‌ای مانند كرده كه در آن پیامها و اخبار با سرعت برق و باد در حال انتشاراند هر وقت به این موضوع می‌اندیشیم به یاد مثالی معروف - دكتر رضایی بارها آنرا در كلاس جامعه‌شناسی رسانه‌ها تكرار كرده – می‌افتیم كه در دنیای معاصر امكان دارد آدمی هنر پیشه‌های كشورهای دیگر را بیشتر از همسایه روبروئی خود بشناسد. و این امر میسر نمی‌شود مگر با تكنولوژیهای جدید ارتباطی اطلاعاتی. این نوشته‌ها گریز و پیش درآمدی است بر مبحث اصلی ما كه همان جهان شبكه‌ای و جامعه اطلاعاتی است.

وان دایک دو شکل یا دو نوع انقلاب موثر بر ظهور جامعه‌ی شیکه‌ای را از یکدیگر تفکیک می‌کند که عبارتند از انقلاب ارتباطات ساختاری و انقلاب ارتباطات تکنیکی. در دوره‌ی انقلاب ارتباطات ساختاری یک سری تغییرات بنیادی در هماهنگ سازی زمان و مکان ایجاد می‌شوند. در این دوره، رسانه می‌تواند شکلی از ارتباط تثبیت شده در مکان باشد. به‌علاوه می‌توان یک لحظه‌ی ارتباطی را به یک زمان معین متصل ساخت. این انقلاب ما را قادر می‌سازد زمان را پل بزنیم. پل زدن زمان و مکان از مختصات مهم این دوره است. اما در انقلاب ارتباطات تکنیکی دگرگونی‌های اصلی در ساختارهای ارتباطات، اتصالات، حافظه های مصنوعی، یا باز تولید محتوای آنها رخ می‌دهد. این انقلاب از نیمه قرن نوزدهم به وقوع پیوست و مبتنی بر ابداع و ساخت ارتباطات راه دور به وسیله کابل‌ها و شبکه‌های کابلی است.

وان دایک بعد از ارائه‌ی این طبقه‌بندی به ظرفیت‌های موجود در ارتباطات نوین می‌پردازد. از نظر وی مهم‌ترین خصوصیت رسانه‌های نوین یکپارچگی و ادغام است؛ یعنی فرآیند ایجاد همگرایی. از این رو رسانه‌های جدید را باید چند رسانه نامید. این یکپارچگی در چندین سطح ایجاد می‌شود که عبارتند از زیر ساخت‌ها، حمل و نقل، مدیریت، خدمات و انواع داده.

 

قدرت  و ضد قدرت در جامعه شبکه ای:

فرآيندهاي ايجاد قدرت بايستي از دو منظر نگريسته شوند: از سويي، اين روندها ميتوانند سلطه موجود را تقويت كرده و يا مواضع ساختاري سيطره را تصرف نمايد و از سوي ديگر، فرآيندهاي مخالفي هم وجود دارد كه در برابر سلطه موجود، بنابر منافع و ارزشها و طرحهايي كه حذف شدهاند و يا تحت كنترل شديد شبكهها قرار دارند مقاومت ميكنند. از نظر تحليلي، هر دو فرآيند، در نهايت ساختار قدرت را از طريق تعاملات خود پيكربندي ميكنند، آنها از يكديگر متمايزند اما بر پايه، منطقي يكسان عمل ميكنند. اين بدان معني است كه مقاومت در برابر قدرت از طريق همان دو
مكانيسم كه قدرت را در جامعه شبكهاي ميسازند حاصل ميشود كه برنامههاي شبكهها و راه گزيني بين آنهاست. براين مبنا فعاليتهاي جمعي جنبشهاي اجتماعي تحت اشكال مختلف، درصدد معرفي دستورالعملها و كدهاي جديد در برنامههاي شبكهها هستند. براي نمونه، دستورالعملهاي جديد شبكههاي مالي جهاني تأكيد دارند كه تحت شرايط فقر شديد، بدهي برخي كشورها بايد بخشيده شود. كه عمدتاً بهواسطه فعاليتهاي جنبش «رهايي از بدهيها1» به دست آمده است. نمونه ديگر، كدهاي جديد در شبكههاي مالي جهاني، طرح ارزيابي سهام شركتها با توجه به رفتار زيستمحيطي آنها و يا احترام آنها براي حقوق بشر است، به اين اميد كه در نهايت اين رويكردها بتواند بر نگرش سرمايهگذاران و سهامداران شركتها به شركتهايي كه رفتاري مناسب در اين حوزهها دارند تأثيرگذار باشد. و تحت اين شرايط، كدهاي ارزيابي اقتصادي از پتانسيل رشد صرف به پتانسيل رشد پايدار تغيير ميكند. لذا برنامهريزيهاي راديكالتر عمدتاً از جنبشهاي مقاومت كه درصدد تغيير در بنيانهاي اساسي يك شبكه و يا شالوده كدهاي برنامهها هستند، نشئت ميگيرند. براي نمونه در صورتي كه اراده خدا بخواهد بنابرديدگاههاي بنيادگرايان مسيحي تحت هر شرايطي غالب شود، شبكههاي سازماني كه دستگاههاي حقوقي و قضايي آن را تشكيل ميدهند، بايد باز برنامه ريزي شده تا نه تنها قواعد قانوني، و تصميمگيريهاي حكومتي (بهعنوان مثال، اجازه دادن به زنان براي پوشش خود) را با آن مطابق نمايند، بلكه تفاسير الهي را هم در اين موضوعات اجرايي كنند. نمونه ديگر، هنگامي كه جنبشهاي عدالتخواه جهاني خواستار بازنويسي موافقت نامه هاي تجاري، سازمان تجارت جهاني براي توجه به محيطزيست، حقوق اجتماعي و احترام به اقليتهاي مكانيسم دوم مقاومت شامل انسداد كليدهاي اتصال بين شبكهها كه به آنها اجازه ميدهد، تا با
برنامههاي كلان ارزشي كه بيانگر سيطره ساختاري هستند كنترل شوند، است. براي نمونه، با تكميل درخواستهاي قانوني و يا با اثرگذاري بر كنگره آمريكا بهمنظور خنثيسازي ارتباط بين كسب و كارهاي اليگارشيك رسانهاي و حكومتها، و با به چالش كشيدن قوانين كميسيون ارتباطات فدرال ايالاتمتحده، كه به تمركز بيشتر مالكيت در اين حوزهها امكان ميدهد. اشكال ديگر مقاومت عبارت از انسداد شبكهسازي، بين شركتهاي تجاري و نظامهاي سياسي با وضع قواعد امور مالي مبارزات انتخاباتي و همچنين افشاي ناسازگاري بين داشتن مناسب دولتي و دريافت مبالغ مالي از شركتهاي كه از قراردادها دولتي منتفع ميشوند است و يا با مخالفت با بردگي فكري براي قدرتهاي حاكم، كه اشاره به استفاده از جايگاههاي دانشگاهي بهعنوان وسيلهاي تبليغاتي دارد. اختلالهاي شديدتر بر روندهاي «راهگزيني» بر زيرساختهاي مادي جامعه شبكهاي هم اثر ميگذارد مانند حملات مادي و رواني برعليه حملونقل هوايي، يا شبكههاي كامپيوتري، يا دستگاههاي اطلاعات و يا شبكه شركتهايي، كه معاش روزمره جوامع در نظام وابستگي متقابل عصر اطلاعات به آنها وابسته است : كه جهان اطلاعاتي را شاخصبندي ميكند. چالش تروريسم دقيقاً بر اين ظرفيت متمركز شده كه منابع استراتژيك راه گزين را هدف قرار دهد بهگونهاي كه اختلال در آنها و يا تهديد به ويراني آنها، زندگي روزمره مردم را مختل كرده و آنها را به زندگي در شرايط اضطراري وادار مينمايد. و در نتيجه به رشد شبكههاي قدرت ديگر همچون شبكههاي امنيتي كه به همه حوزههاي زندگي مردم گسترش يافتهاند كمك ميكند. درواقع، رابطه همزيستي بين اخلال در كليدهاي راهبردي با رفتارهاي مخرب و پيكربندي مجدد شبكههاي قدرت به سمت مجموعهاي جديد از كليدهاي سازماندهي شده در حول شبكههاي امنيتي وجود دارد.  مقاومت در مقابل قدرت برنامهريزي شده در شبكهها هم در بين شبكهها و هم توسط آنها صورت ميگيرد. همچنين آنها شبكههاي اطلاعاتي تقويتشده توسط فنّاوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي هستند. براي مثال برچسب نادرست «جنبش ضد جهانيشدن1» شبكهاي جهاني- محلي است كه بر روي اينترنت سازمانيافته است و بهطور ساختاري بر آن بهوسيله شبكههاي رسانه اي انتقال يافته است. همچنين القاعده و سازمانهاي مرتبط با آن، شبكهاي سازمان يافته از گرههاي متعدد هستند، و با
هماهنگي محدود مركزي خويش، در تعامل مستقيم با شبكههاي رسانهاي قرار دارند كه از طريق آن آنها اميد به تحميل ترس در ميان كفار و افزايش اميد در ميان تودههاي سركوبشده و باورمندان به حركت خود دارند.(2008 ,Seib ;2002 ,Gunaratna)جنبش زيستمحيطي هم حركتي با ريشههاي محلي اما با شبكههاي اتصال جهاني است كه هدفش تحول در اذهان عمومي براي تأثيرگذاري بر تصميم گيريهاي سياسي است.

 

نقش رسانه ها در سیاست و قدرت:

توجه به زندگي و رفاه مادي در حيات انســان، ســبب بروز نوعي ديــدگاه در فراهم ســاختن زمينه هاي لازم بــراي اســتفاده و بهره گيري از امكانات طبيعى شــده اســت. توليد اطلاعات و دانــش در جهان معاصر نيز از ايــن منظر بيش از آنكه به ارزش فرامادي نظر داشــته باشــد، به عرصة اقتصادي و توليد ثروت وابسته است اطلاعات خود تجارت پررونق منظور مي شود، و امروزه مي توان از آن به عنوان صنعتــي مهم و بنيادي نام برد. توليد، گردآوري، سازماندهي، عرضه و فروش اطلاعات ازجملــه منابع مهم درآمد هاي تجاري به شــمار مي آيد. اطلاعــات در جهــان معاصــر از جنس قدرت اســت، همچنانكه برتري اقتصادي و سياســي نيز از مصاديق قدرت اســت. اطلاعات نه تنها ســود و درآمد اقتصادي سرشــاري نصيب قدرت هاي اطلاعاتــي مي كند، بلكه به عنوان ابزاري براي نظارت در عرصة بين المللي نقش بسزايي ايفا مي كند. يكي از ابزارهاي مؤثر در كنترل و هدايت جريان اطلاعات، اينترنت است. درواقع اينترنت به عنــوان يك محمــل مؤثر در عرصة فعاليت رســانه، موفــق به ايجاد تارى گســترده و فراگير براي عرضه و اشاعة اطلاعات در سطح جهان شده است. خصوصيت چندرســانه اي14بودن آن به اين ويژگي كمك شــاياني كرده است. جريان اطلاعات ازطريق اين رسانة فراگير با ويژگي هاي منحصربه فرد و به سرعت در سطح جهان منتشر مي شود.

از نظر کاستلز سیاست فرآیندی است که طی آن گروه های اجتماعی می توانند کنترل نهادهای حکومتی را در اختیار بگیرند و از آنها استفاده کنند... اگر سیاست را به منزله فرآیندی بنگریم که امکان دسترسی به نهادهای حکومتی را فراهم می آورد، آن گاه می توانیم بگوییم که سیاست به معنای توانایی نفوذ داشتن بر جامعه به شیوه هایی است که موجب ارجحیت برخی از کنشگران بر سایرین می شود.

کاستلز معتقد است در جامعه شبکه ای، سیاست به معنای سیاست رسانه هاست، رسانه ها فقط به هنگامی که باید در انتخابات برنده شد، مورد نیاز هستند. رسانه ها پس زمینه همیشگی بازی سیاست و حوزه ای عمومی هستند که در آن قدرت به نمایش در می آید و درباره اش داوری می شود.

از طرف دیگر به نظر کاستلز یکی از عوامل تضعیف قدرت دولت ها، رشد و توسعه وسایل و تکنولوژی های جدید ارتباطی است. خودمختاری، تنوع و جهانی شدن رسانه ها باعث شده تا مردم امکان شنیدن صداهای گوناگون و دریافت اطلاعات سری و محرمانه را داشته باشند، ارتباطات کامپیوتری نیز از کنترل دولت های ملی می گریزند و عصر تازه ای از ارتباطات فرا منطقه ای را آغاز می کنند. ظاهرا اکثر دولت ها از این چشم انداز به هراس افتاده اند.

جهانی شدن:

کیدنز "جهانی شدن" را پدیده ای چند وجهی می داند که از پیامدهای "مدرنیته" است. البته رابطه بین این دو پدیده بسیار پیچیده است و هریک به نوعی در دیگری تاثیر گذار است. جهانی شدن نتیجه تغییر شکل زمان ومکان است که باعث می شود امکان "کنش از راه دور" فراهم شود. هرچند جهانی شدن در اثر گسترش اقتصاد سرمایه داری و پیدایش وسایل ارتباطی بوده است؛ اما نباید آن را به این محدود کرد.

گیدنز می گوید: جهانی شدن، سیاسی و فرهنگی نیز هست و حتی به نظر من مهم تر از همه،جهانی شدن با  ارتباطات عجین شده است. در طول سی سال گذشته مهم ترین نیروی دگرگون کننده زندگی ما بازار های اقتصادی و یا به هم وابستگی اقتصادی نبوده بلکه تاثیر ارتباطات بوده است که عموما تحت عنوان انقلاب ارتباطات خوانده می شود. بنابراین بطور خلاصه، گیدنز جهانی شدن را فرآیند وابستگی متقابل فزآینده جهانی می داند که از فشردگی زمانی و مکانی حاصل شده است. از طرف دیگر نیروی اصلی پیش رونده جهانی شدن، نظام ارتباطی و نه بازار است.

مفهوم جهاني شدن از لحاظ ايدئولوژيك شبهه انگيز است. زيرا همانند مفهوم نوگرايي كـه قـبلاً مطـرح
بود، توجيه كننده اين انديشه است كه گسترش فرهنگ غربي و جامعـه سـرمايه داري محـصول نيروهـايي
است كه از كنترل انسان خارجند و در جهت تغيير جهان عمل ميكنند. اين واقعيتي كتمان ناپـذير اسـت كـه
مرحله جهاني شدن با اين تحولات همراه است. جهاني شدن نتيجه مـستقيم گـسترش فرهنـگ اروپـايي از
طريق مهاجرت، استعمار، و تقليد فرهنگي به سراسر كره زمين است. اين پديده همچنين به طـور ذاتـي از
طريق فعاليتهاي سياسي و فرهنگي با الگوي توسعه سرمايه داري همراه است. اما اين گفته بـه ايـن معنـا
نيست كه سراسر سياره زمين بايد غربي يا سرمايه داري بشود، بلكه به اين معناست كه هر نظام اجتمـاعي 
بايد وضعيت خود را نسبت به غرب سرمايه داري سامان دهد يا رابطه و نسبت خود را با آن بداند.
جهاني شدن فرآيندي است كه از ابتداي تاريخ بشر وجود داشته و با نـوگرايي و توسـعه سـرمايه داري
همزمان بوده و از همان زمان تأثيرات آن رو به فزوني بوده است، اما اخيراً شتابي ناگهـاني در آن پديـدار شده است. جهاني شدن يك فرآيند متأخر است كه با ساير فرآيندهاي اجتماعي نظير فراصـنعتي شـدن و
فرانوگرايي يا شالوده شكني سرمايه داري همراه است

مدرنیته:

انسان مدرن اعتماد و اتکا به عقل خود کرد و در مقام شناسا در صحنه زندگی حضور پیدا کرد. دست به شناخت طبیعت و خود زد و پیشرفت های زیادی در حوزه های مختلف علمی برایش حاصل شد. انسان مدرن آرمانی چون شهر مدرن را در سر داشت. گمان می کرد با پیشرفت بی کران و غلبه بر طبیعت و تاریخ هر گونه رنج و کمبود در زندگی انسان پایان می یابد. بدین ترتیب با سرعت تمام دست به شناسایی طبیعت و همه قلمروهای ممکن هستی زد. در اواخر قرن نوزدهم در پیامدهای تحقق آرمان مدرنیته تردیدهایی ایجاد شد. نیچه جزو اولین متفکرانی بود که دست به سنجش گری و نقد مدرنیته زد و سعی کرد با تحلیل جدیدی از انسان و عقل انسان جایگاه جدیدی به انسان بخشد.

  «مدرنیته دستاوردهای عظیم و مهمی را برای زندگی بشر در حوزه­های علمی و انسانی به ارمغان آورده است که نمی توان از آن چشم پوشید و تاثیر آن را در زندگی و رشد انسانی نادیده گرفت اما با توجه به تبعاتی که مدرنیته داشته است این نکته را نیز باید مورد توجه قرار دهیم که محدودیت ها و ماهیت عقل را بشناسیم. زیرا که شناخت آفت های عقل و نقد دنیای مدرن می تواند نگرشی را برای ما حاصل آورد که در زندگی از امکان خوش زیستنی که در دنیای مدرن برای ما فراهم می آورد بهره ببریم و هم از عوارض سوء آن در امان بمانیم. و در این راه نباید سنت خود بی توجه بمانیم بلکه باید سنت مداومت یک جریان همه جانبه تاریخی و فرهنگی باشد که تداوم و پیوستگی خود را در عین تحرک و پیشرفت، در مظاهر اساسی زبان، ادبیات، هنر، فلسفه و رسم و راه های زندگی نشان دهد. ما برای رابطه جدی گرفتن با گذشته خود نیازمند آن ایم که بر عقده های حقارت خودغلبه کنیم و دریابیم که پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست. گذشته نقطه عزیمت ماست.  ما باید بار دیگر دارای فرهنگ و ادبیات و هنر و فلسفه بشویم. اما این بدان معنا نیست که مرده ریگ های گذشته را به روش شرق شناسی و باستان شناسی جمع و جور کنیم بلکه این است که آنها را از نو تفسیر کنیم و معنا بدهیم و آگاهانه عناصر زنده آنها را در زبان و تفکر و ادب و هنر بکار گیریم.

  ما باید همه آنچه را که غرب به ما آموخته است از نو بیاموزیم و نقادی کنیم و هرگز از یاد نبریم که سروری مادی تمدن غرب به معنای سروری مطلق همه معیارها و شیوه های زندگی و فرهنگ آن نیست

گیدنز می گوید بیشتر سنتهای جامعه شناسی گرایش به این دارند که هسته نهادی واحدی را در جوامع مدرن پیدا کنند و سایر ویژگیهای مدرنیته را به آن تقلیل دهند. اما به نظر گیدنز مدرنیته شامل چهار بعد نهادی می شود که عبارتند از:

1-سرمایه داری: مشخصات سرمایه داری از دیدگاه گیدنز تقریبا همان  است که در سنت مارکسیستی از آن ارائه می شود. سرمایه داری یک نظام تولید کالاست. مبتنی بر رابطه میان مالکیت سرمایه و کار مزدی است مبتنی بر نظام طبقاتی و بازار است. با این وجود به نظر گیدنز اقتصاد سرمایه داری از سایر حوزه های اجتماعی (به ویژه نهادهای سیاسی) نسبتا مجزا است اما به علت نرخ بالای نو آوری در قلمروی اقتصادی، روابط اقتصادی بر سایر نهادها نفوذ چشمگیری دارد. به عقیده گیدنز خود مختاری دولت بخاطر اتکای آن به انباشت سرمایه (که نظارتی هم بر آن ندارد) مشروط شده است

2-صنعت گرایی: ویژگی عمده صنعتگرایی کاربرد منابع بی جان در تولید کالاهاست. بنابراین صنعتگرایی به سازکان تولید اجتماعی با قاعده ای نیاز دارد تا بتواند میان کار انسانی، ماشین و ورود و خوج مواد خام و کالا هماهنگی بر قرار کند.

3-حراست: به نظر گیدنز اگر این بعد را لحاظ نکنیم، آنگاه نمی توانیم به این سوال پاسخ جامعه دهیم که چرا جامعه سرمایه داری یک جامعه است. زیرا فعالیت اقتصادی توسعه طلبانه است و محدود به مرزهای نیست. بنابراین جامعه سرمایه داری تنها به این دلیل یک جامعه به حساب می آید که یک "دولت ملی" است. اما ویژگیهای دولت ملی جدای از سرمایه داری و صنعتگرایی است تمرکز و نظاماداری دولتهای مدرن مبتنی است بر تحول قابلیتهای حراست فراتر از تمدنهای سنتی و این حراست علت جدایی یک جامعه از جامعه دیگر است.

4-وسایل مهار خشونت(قدرت نظامی): اگرچه در دولتهای قدیمی هم قدرت نظامی یک رکن اساسی بود اما تنها در جامعه مدرن است که انحصار وسایل خشونت به طور کامل در دست دولت است. در گذشنه دولت نمی توانست انحصار وسایل خشونت را به دست بگیرد، لذا قدرت او بستگی به ائتلاف با امیران محلی داشت و آنها هم برای بریدن از دولت همیشه آمادگی داشتند. نظام سیاسی در جهان کهن نمی توانست برای دراز مدت حمایت نظامی محکمی برای خود دست و پا کند

گیدنز معتقد است که میان این ابعاد با یکدیگر روابطی برقرار است. به عنوان مثال انحصار جدید بر وسایل خشونت به رابطه فرمانروایان با صنعتگرایی بستگی داردو "صنعتی شدن جنگ" که یکی از ویژگیهای جامعه مدرن است، نشانگر رابطه میان صنعتگرایی و قدرت نظامی است. گیدنز در مورد رابطه میان ابعاد دیگر نیز توضیح می دهد، و معتقد است که یک نشانه رابطه میان حراست و صنعتگرایی، تحکیم قدرت اداری در کارخانه ها است. بحث در مورد رابطه میان سرمایه داری و صنعتگرایی به مارکس باز می گردد.

مارکس معتقد بود که پیدایش سرمایه داری پیش از ظهور صنعتگرایی رخ داد و بیشتر عوامل ظهور آن را فراهم کرد. مهمترین تحول در این فرآیند، کالا شدن نیروی کار بود، زیرا از این پس می شد "کار انتزاعی" را در طراحی تولید تکنولوژیک برنامه ریزی کرد. گیدنز معتقد است که "کار انتزاعی" نقطه پیوند میان سرمایه داری، صنعتگرایی و انصار وسایل خشونت و زور میسر بود اما در دوره مدرن "کار انتزاعی" بر اساس قرارداد آزاد سرمایه داری و کارگر است و این امر همزمان بود با خارج شدن وسایل خشونت از دست طبقه حاکم اقتصادی و انحصار آن در دست دولت. منافع دولت ملی و سرمایه داری گهگاه همراه بود اما همیشه چنین نبود و این امر بخاطر نقش دولت ملی در بسیج منابع اقتصادی – اجتماعی است.

گیدنز در مقایسه با کاستلز به شکل غیر مستقیم به نقش رسانه ها و ارتباطات در ایجاد گسست بین دوران قدیم و جدید می پردازد. از نظر گیدنز رسانه ها به خصوص در افزایش سرعت و گستره تغییر نقش دارند. در حالی که کاستلز با مطرح کردن ایه جامعه اطلاعاتی این نقش را بسیار پر اهمیت تر می کند. به نظر گیدنز پویایی مدرنیته دارای سه سر چشمه اصلی است که هر کدام با دو تای دیگر پیوند دارد.

1-جدایی زمان و مکان : این همان شرط فاصله گیری وسیع زمانی – مکانی استکه وسایل منطقه بندی دقیق زمانی و مکانی را فراهم می سازد

2-تحول مکانیسم های از جا کندگی: این مکانیسم ها فعالیت اجتماعی را از زمینه های محل وا می کنند و روابط اجتماعی را در پهنه فاصله های بزرگ زمانی – مکانی تجدید سازمان می دهند؛

3-تخصیص باز اندیشانه دانش: تولید دانش با نظام درباره زندگی اجتماعی، به بخش جدایی نا پذیر باز تولید نظام تبدیل می شود و زندگی اجتماعی را از قطعیت های سنت رها می سازد 

 

دموکراسی رسانه ای:

گیدنز مانند اکثر نظریه پردازان جامعه اطلاعاتی، از پیامدهای گسترش تکنولوژی های ارتباطی و اینترنت آگاه است. او تجارت الکترونیکی را عامل به حاشیه راندن در صد زیادی ار کارگران ساده و بدون مهارت می داند و معتقد است جهانی شدن در کنار امتیازات فراوان به نا برابری بیشتر در جهان منجر شده است. گیدنز به ویژه مشتاق است تا پیامدهای رشد و گسترش رسانه ها را در حوزه سیاست دنبال کند. او رسانه ها را یکی از عوامل مهم ایجاد بحران در دموکراسی های نوین میداند و می گوید: " رشد و اهمیت و نفوذ رسانه ها نیز یکی دیگر از دلایل بحران دموکراسی است، مخصوصا رسانه های الکترونیکی و تاثیر تلویزیون بر سیاست. این مساله غیر قابل انکار است که رسانه ها مخصوصا رسانه های الکترونیکی فقط درباره سیاست خبر نمیدهند بلکه تا حدی زیادی تعیین  میکنند که سیاست باید درباره چه باشد. اولین وظیفه یک سیاستمدار پاسخگویی به آخرین سوالات رسانه هاست.

سیاستمداران معمولا قبل از پاسخگویی به مجلس به برنامه های تلویزیونی، رادیو، روزنامه ها و... پاسخ میدهندو هر روز هم باید به این پرسش پاسخ دهند، چرا که رسانه ها این بازجویی را در عرصه سیاسی به طور روزانه طرح می کنند.

البته کیدنز به کار کردهای مثبت و منفی رسانه ها در برابر دموکراسی اعتقاد دارد. به نظر او رسانه ها با نفوذ در پرده آهنی به یکه تازی دولت های مستبد پایان داده و به رشد دموکراسی در جهان کمک کرده اند. اما از طرف دیگر "دموکراسی رسانه ای" گسترش یافته که تنها به موضوعات شخصی، روز مره و ظاهری می پردازد و مسائل سیاسی را به مسادل تجاری تبدیل می کند. در چنین وضعیتی، افراد دچار انفعال شده و زحمت ایجاد تغییرات اساسی را به خود نمی دهند.

ارتباطات سیاسی به واسطه فرایندهای جهانی آزادسازی و آزادگذاری و گسترش تکنولوژی‌های رسانه‌ای جدید در حال تغییر است. از جمله این تغییرات این است که تقش آفرینان و موضوعات سیاسی در رسانه‌های گروهی، نمود پیدا می‌کنند. به طور خلاصه می‌توان گفت که سیاست رسانه‌ای شده است. در این میان بسیاری نگرانند که دگرگونی ارتباطات سیاسی نه تنها باعث تخریب کیفیت گفتمان عمومی‌شود، بلکه سطوح بدگمانی عمومی را افزایش داده و کاهش تدریجی مشارکت مدنی را باعث ‌شود. دو فرایند توسعه پارادایم نئولیبرال و موج تکنولوژی‌های رسانه‌ای جدید، دگرگونی سیستم‌های ارتباطی ملی را در کشورهای دنیا تسریع کرده‌اند. همزمان با این تغییرات و ظهور رسانه های جدید، موضوعات سیاسی (شکل ارائه اخبار و اطلاعات به مخاطبان) دگرگون شدند و سیاستمداران بیشتر کوشیدند که خود را به مخاطبان شهروند عرضه کنند.

یکی از تغییرات مهم سیاسی در عصر رسانه‌ای شدن سیاست، کمرنگ شدن نقش احزاب در سیاست رسانه‌ای است. در میان رسانه‌ها، تلویزیون نقش مهمی در ارتباطات سیاسی جدید بازی می‌کند. به قول مانوئل کاستلز، رسانه های الکترونیک در دموکراسی‌های معاصر "فضای ممتاز سیاست" شده‌اند که در این فضا تلویزیون جایگاه ویژه‌ای دارد.

به واقع می‌توان گفت که تلویزیون و به طور کلی سیستم‌های اطلاع‌رسانی، "منطق رسانه‌های تجاری" را بر فضای ارتباطات سیاسی تحمیل می‌کنند. امروزه، به نظر می رسد که یک "منطق رسانه‌ای تجاری" در تمام کشورهای دنیا در حال گسترش است و مجموعه‌ای از تمایلات عمومی در ارتباط با حالات ارتباطاتی و تعاملی نقش آفرینان سیاسی و رسانه‌ای، در حال غلبه بر ارتباطات سیاسی در بسیاری کشورهاست. در نتیجه نه تنها روشهایی که به واسطه آنها، نقش آفرینان سیاسی با عموم جامعه رابطه برقرار می‌کنند، دگرگون می‌شود، بلکه انواع خط مشی‌ها، شکل سازمانهای تشکیل دهنده عرصه سیاست، روشهای مذاکره و رقابت آنها با یکدیگر نیز تغییر می کند.

به واقع می‌توان گفت که رسانه‌ای شدن سیاست، پیشتر و بیشتر از هر جای دیگری در آمریکا بوده است. آنچه در نظرسنجی‌های فعلی جامعه آمریکا به چشم می‌خورد، کاهش اعتماد عمومی به سیاستمداران در رسانه‌ها و بی‌توجهی و کاهش اقبال عمومی به فرایندهای سیاسی است.

بی شک، تمایل عمومی به دموکراسی در سراسر جهان، با وجود مسیرهای توسعه‌ای متفاوت، در واقع ترویج منطق رسانه‌ های تجاری و شکل‌های مربوطه ارتباطات تبلیغاتی، رسانه‌ای و سیاسی است. از جمله این تغییرات، حرکت به سمت شخصی‌تر شدن بحث‌های سیاسی است؛ بدین معنی که نه تنها تأکید بیشتر بر رهبران سیاسی به جای فرایندهای کنشگران گروهی و فرایندهای سیاسی است، بلکه بر ویژگی شخصی رهبران به جای نقش آنها به عنوان نقش آفرینان سیاسی تمرکز می‌شود. در سراسر دنیا نیز، سیاستمداران و رهبران، توجه خود را هرچه بیشتر به تلاش برای افزایش تأثیر مثبت خود در رسانه‌ها و سفارشی کردن پیامهای خود در محیط  رسانه‌های جدید متمرکز می کنند. آنها یاد می‌گیرند که مفید و مختصر صحبت کنند و شعارهای هدف دار را با بیانیه‌های عمومی خود تلفیق کنند.

رابطه ناب:

رابطه ناب رابطه ای خود بسنده است و صرفا خود رابطه اهمیت دارد. این رابطه برای سرویس دادن به سایر اهداف ایجاد نشده است. رابطه ناب از سایر روابط که بیشتر ابزاری هستند، متمایز می شود. روابط ناب تا جایی ادامه می یابد که  تمام طرفین رابطه، احساس رضایت کافی باقی ماندن داوطلبانه در رابطه را داشته باشند. روابط نا در طبیعت، جنسی است، اما ضرورتا به آن محدود نمی شود، روابط والدین و فرزندان، روابط فامیلی و روابط دوستان، از انواع دیگر رابطه ناب هستند. (Giddenes) گیدنز طرح چنین موضوعی را در "کتاب تجدد و تشخص " نیز بیان کرده است." در یک قطب از کنش متقابل بین محلی و جهانی چیزی قرار گرفته است که من آن را "تغییر شکل صمیمت" می نامم. صمیمت، بازتاب خاص خود  و مرجعیت درونی خاص خود را دارد. چیز بسیار مهم در اینجا، ظهور نوعی "ارتباط ناب" است که می توان آن را نمونه ای برای عرصه های نوین زندگی شخصی دانست. ارتباط ناب، ارتباطی است که معیار های برونی در آن تحلیل رفته باشد: ارتباط ناب تنها برای پاداشی به وجود می آید که از نفس ارتباط حاصل می شود.

گارتباط ناب مستلزم"تعهد" پیشینی است که نوع ویژه ای از اعتماد محسوب می شود. تعهد نیز به نوبه خود باید به عنوان پدیده ای درون مرجع مورد تفاهم قرار گیرد؛ منظور، تعهد به نفس ارتباط، و همچنین به شخص یا اشخاص مورد نظر است.

گیدنز در کتاب "تغییر شکل صمیمیت" به روندی می پردازد که آغاز آن "عشق شهوانی" است و سپس به "عشق رومانتیک" و "عشق توامان" در روابط شخصی می رسد و به "رابطه ناب" ختم می شود. گیدنز عشق شهوانی را از مفهوم "عشق رومانتیک" متفاوت می داند. او در حالی که عشق شهوانی را پدیده ای کم و بیش جهانی می انگارد، عشق رومانتیک را از اختصاصات فرهنگی می داند که در اروپای قرن های 18 و 19 ظهور کرده است.

از دیدگاه او، عشق شهوانی، بیان کننده یک ارتباطی کلی بین عشق و وابستگی جنسی است، و با اضطراری که از زندگی روز مره جدا است، مشخص می گردد. این عشق درگیری عاطفی فراگیر و نیرومندی با دیگری است یک یا هر دو طرف رابطه را از وظایف معمولی روز مره شان غافل کند. عشق شهوانی فرد را از زندگی این جهانی می اندازد و آمادگی برای در نظر گرفتن گزینه های رادیکالی همچون قربانی کردن را هم ایجاد می کند، به همین علت، عشق شهوانی برای نظم جامعه و انجام وظایف اجتماعی خطرناک است. در همه فرهنگی ها این نوع عشق به ندرت به عنوان پایه کافی یا ضروری برای یک ازدواج مطلوب پذیرفته می شود و معمولا نوعی سرکشی محسوب می شود

گیدنز عشق رومانتیک را طلیعه شکل گرفتن ازدواج بر مبنای گرایش دوطرفه (به جای منطق اقتصادی) می داند. و آن را روایتی از درون یک زندگی شخصی معرفی می کند و می گوید گفتن داستان یکی از معانی رمانس است و اینک این داستان شخصی شده است. او شروع عشق رمانتیک را کم و بیش با پیدایش رمان هم زمان می داند و معنقد است نوع عشق جدید الحدوث "باز اندیشی" عشق ناب را گسترش داده است. به اعتقاد گیدنز ایده های عشق رمانتیک برای اولین بار عشق و آزادی را باهم مرتبط ساخت و پیوندی بین آزادی  و متحقق کردن خود بر قرار ساخت وی عشق رمانتیک را با عقلانیت نیز در ارتباط می داند و آن را مسیر بالقوه ای برای کنترل آینده می بیند، گیدنز قبل از رسیدن به رابطه ناب در دوران جدید وضعیت دیگری را شرح می دهد به نام "عشق نوامان" و این نوع عشق را در برابر عشق رمانتیک فعال و مشروط می داند.

گیدنز پس از توضیح دو نوع عشق مزبور نهایتا به توضیح مفهوم رابطه ناب می پردازد که رابطه ای برابر است. او عشق ناب را رابطه ای برای خود (نفس) همان رابطه و فارغ از وابستگی های بیرونی و فقط برای رضایت عاطفی دو طرف رابطه می داند به نحوی که :برخلاف پیوند های شخصی یا خصوصی در جامعه سنتی، رابطه ناب وابسته به عوامل بیرونی زندگی اجتماعی و اقتصادی نیست و چنان می نماید که گویی در فضا شناور است، او توضیح می دهد که ازدواج ها در دوران ما قبل مدرن بیشتر به وسیله والدین ترتیب داده می شدند و تحت تاثیر ملاحظات اقتصادی قرار داشتند، پیوند زناشویی در چاچوب  های تقسیم کار داخلی شوهر نان آور و زن خانه دار شکل می گرفت، روابط بر پایه قواعد و الزام های بیرونی از پیش تعیین شده و جا افتاده تنظیم می شدنددر حالیکه رابطه ناب به واسطه عشق و صمیمیت ساخته شده توسط طرفین تنظیم می شود و به عوامل بیرون از رابطه وابسته نیست

مدرنیته سیال:

مدرنیته سیال یکی از اصطلاحات باومن برای شرایط امروزی دنیاست که برخلاف مدرنیته جامد که سابق بر آن بوده است تعریف می‌شود. طبق نظریه باومن، فاصله مدرنیته جامد و مایع، مجموعه بی‌سابقه و جدیدی را برای فعالیت‌های مربوط به اوقات فراغت زندگی فردی‌ خلق کرده است. این مجموعه باعث شده است افراد با چالش‌هایی روبه‌رو شوند که هرگز قبلا با آن مواجه نبوده‌اند. اشکال اجتماعی و موسسات گوناگون توانایی زیادی برای ثابت نگه داشتن (بدون تغییر) قالب‌ها و چارچوب‌های فعالیت انسانی و طرح‌های طولانی و بلندمدت زندگی را ندارند و نمی‌توانند در این زمینه هم موفق باشند. بنابراین افراد مجبور به یافتن مسیرهای دیگری برای سازمان دادن زندگی‌شان هستند. افراد مجبورند یک سری پروژه‌های کوتاه مدت و ناتمام را به همدیگر تابیده، روی هم قرار دهند. این پروژه‌های به هم تابیده شده، منجر به رشته محکم و متصلی نخواهد شد که به کمک آن، مفاهیمی‌ چون انتقال و پیشرفت به صورت هدفمند مورد استفاده قرار بگیرد. چنین زندگی‌ها و فعالیت‌های منفک شده و جدا از هم نیازمند افرادی است که انعطاف‌پذیرند و بتوانند خودشان را تطبیق دهند و به صورت مداوم آماده و متمایل به تغییر تاکتیک با همان اطلاعات کوتاه باشند و به تعهدات و وفاداری‌ها بدون هیچ‌گونه اظهار تاسف بی‌تفاوت باشند و همچنین طبق توانایی‌های موجود به دنبال فرصت‌ها باشند. در مدرنیته سیال، افراد باید فعالیت،‌ طرح‌های عملیاتی و محاسبات خود را طبق منافع و مضرات فعالیت خودشان و تحت شرایط عدم اطمینان خاص بسنجند.

باومن در کتاب مدرنیته سیال می خواهد ویژگی های این دوره را در مقایسه با دوره قبل که مدرنیته جامد است نشان دهد. او به تغییرات ایجاد شه در مقوله هایی چون کار، زمان و مکان، "رهایی" (emancipation)، فردیت و "اجتماعی" (community) می پردازد. باومن با نشان دادن تغییرات ایجاد شده در مولفه های مذکور، می خواهد به مفهوم مدرنیته سیال هویت ببخشد. باومن در این کتاب بیشتر در سطح توصیف باقی مانده و نمی تواند صورتبندی منسجمی از مدرنیته سیال ارایه کند.لازم به ذکر است که مولفه ای مانند "کار" قبلا توسط افرادی چون دانیل بل، جرمی  ریف کین و کاستلز با دقت بیشتری بررسی شده بود مقوله زمان و مکان نیز توسط گیدنز، هاروی و کاستلز به کار گرفته شده و رابطه آن با مدرنیته تشریح شده بود. ایده های باومن درباره رهایی نیز چیزی به ادبیاتی که توسط مکتب فرانکفور تی ها جمع آوری شده بود نمی افزاید با این حال مصادیقی که باومن در مورد مدرنیته سیال مطرح می کند، جذاب است. همان طور که گفته شد باومن همچون گیدنز بر آن است که ما وارد مرحله جدیدی از مدرنیته شده ایم. مدرنیته دوم یا به اصطلاح باومن "مدرنیته سیال"، آنچه باقی مانده بود را رو به زوال کشید. افراد از این پس آزاد بودند که خود را در هر موقعیتی تعریف کنند. باومن که در این تحلیل خود به گیدنز می رسد، خوش بینی او را درباره نتایج این تحول تعدیل می کند. باومن در کتاب "مدرنیته و هولوکاست" دست به نقد "مدرنیته اول" می زند و در آن اردوگاه های مرگ را به مثابه شکلی از تحقق یافتن جامعه مدرن، دیوان سالاری و فناوری آن می بیند.

باومن معتقد است تکنولوژی های ارتباطی و صنعت ارتباطات همزمان، مرزهای مکان و زمان را شکسته و فضای مجازی ایجاد کنند که افراد در آن به تعامل به یکدیگر می پردازند. چنین تعاملی به خصوص در روابط و ازدواج های اینترنتی دیده می شود. به نظر باومن ارتباط بین انسان ها تغییر کیفی کرده و مهم ترین عامل این تغییر، رشد زندگی مدرن با ویژگی های عقلانی و حساب گرایانه اش، شهر نشینی و تکنولوژی های ارتباطی و وسایل ارتباط جمعی است.

باومن در کتاب عشق سیال  روابط انسانی را در مرکز کار خود قرار داده و معتقد است، گذر از مدنیته جامد به مدرنیته سیال مثال انسانی ترین و خصوصی ترین مقوله تاریخ بشری یعنی "عشق " را به امر سیال و روز مره تبدیل کرده است.

باومن معتقد است مردم به جای آن که از ایجاد "ارتیاط" (rehating) و "رابطه" (realation) حرف بزنند؛ از "پیوند ها" ( connevtion) صحیت می کنند. آنها به جای "شریک" (partner) از "شبکه ها" (network) حرف می زنند. باومن با به کار گیری این واژه ها می خواهد سیال، شکننده و حساب گرایانه بودن روابط انسانی حتی روابط زناشویی را نشان دهد. او می گوید: "در شبکه، پیوند ها به محض درخواست برقرار می شوند، و به میل و دلخواه خود می توانند کسسته شوند. رابطه ای نامطلوب ولی نا گسستنی، درست همان احتمالی است که ایجاد رابطه را تا این حد خطرناک می کند.

باومن معتقد است فرهنگ مصرفی که در دوران مدرنیته حاکم می شود؛ جایی برای عشق رمانتیک باقی نمی گذارد. انسان ها روابط عاشقانه خود را مثل یک کالامی دانندو با همان منطق اقتصادی و محاسبه سود و زیان به آن می نگرند

اين روزها براي بسياري از ما که نمي توانيم زندگي مان در دنياي مجازي را مديريت کنيم فناوري با همه محاسنش و خدماتي که در راستاي زندگي اجتماعي مان دارد به خاطر همان نبود مديريت، زمينه ساز تنهايي بيشتر شده است. تنها بودني که معلوم نيست چقدر دامنه داشته باشد.

شبکه هاي اجتماعي در فضاي مجازي، جهان گسترده اي از مناسبات انساني را پيش روي ما گشوده اند. با يک کليک مي توانيم در کوتاه ترين زمان ممکن با يک دوست، آشنا يا فاميل احوال پرسي کنيم، از او عکسي دريافت کنيم يا ويدئوي جالبي را برايش بفرستيم. مرزهاي کشورها در شبکه هاي اجتماعي انگار حذف شده اند؛ عصر ما عصر ارتباطات فرا مرزي است و اين براي همه خوشحال کننده است. اما اين خوشحالي يک روي سکه است و روي ديگر سکه به ما هشدار مي دهد که از شيوه هاي جديد ارتباطات در فضاي مجازي چگونه استفاده کنيم؟


اسپايک جونز در درام علمي - تخيلي «او»، که مدت ها قبل اکران شد، آينده اي را به تصوير مي کشد که در آن تمامي احساسات انساني توسط ماشين قابل توليد است. دنيايي که در آن حتي مي توان اسير يک سيستم عامل هوشمند شد. رابطه اي که هر چه در آن پيشرفت مي کند، هوش و درک سيستم عامل که در فيلم سامانتا نام دارد نيز بالاتر مي رود. سوالي که در طول تماشاي فيلم براي مخاطب پيش مي آيد اين است که آيا جايگزين شدن يک رابطه ماشيني با روابط عاطفي که بر پايه احساسات عميق و پيچيده انساني است نتيجه مطلوبي خواهد داشت؟ سوالي که فيلم با زيرکي از جواب دادن به آن طفره مي رود و پاسخ را به مخاطب واگذار مي کند. شايد اين فيلم تصوير تاريکي باشد از آينده تنهايي عميق انسان مدرن و آينده اي که خيلي هم دور به نظر نمي رسد. آدم هايي که به جاي معاشرت و محبت به يکديگر، مشغول و دلبسته گوشي ها و تبلت هاي اسمارت و برنامه ها و اپليکيشن هاي هوشمند هستند.

ريشه هاي اين پديده چيست؟ چه اتفاقي در درون انسان امروزي رخ داده است که به سيستم عامل ها بيشتر از نزديکانش اعتماد دارد؟ دليل اين دلبستگي و وابستگي به گوشي ها و تبلت هاي مان چيست؟ از کي معاشرت هاي مجازي جايگزين معاشرت هاي حقيقي شد؟


از کي تصميم گرفتيم رابطه هاي حقيقي را فداي رابطه هاي مجازي کنيم؟ چگونه مي توان استفاده از فناوري هاي ارتباطي را مديريت کرد؟ پرونده امروز نگاهي دارد به تنهايي عميقي که انتخاب خودمان است.


تنهايي مجــــــازي را چاره کنيم!

حفظ مناسبات انساني و آداب و سنن مفيد در عصر ارتباطات الکترونيک

آيا اين فناوري ها به کسب  وکار ما و تامين معاش خودمان و خانواده  مان کمکي مي  کند يا از سر تفنن به اين فضاها سرکشي مي کنيم؟ غرق  شدن در فضاي مجازي تا چه اندازه ارتباطات انساني را براي ما حفظ کرده است و چه مقدار ارتباطات با نزديک  ترين دوستان، اقوام و بستگاني که به هر دليل در اين فضا نيستند را از دست داده  ايم؟ همه اين پرسش  ها به ما مي  گويند که در استفاده از ارتباطات نوين الکترونيک در فضاهاي مجازي بايد روند پايداري را دنبال کنيم و از افراط و تفريط بپرهيزيم.

 

تلفن همراه و ارتباط سیال:

باومن معتقد است، مدرنیته سیال، انسان های سیال و در حال حرکت را می آفریند که نمی توانند در کنار پریزهای تلفن منتظر بمانند؛ چنین افرلری نیاز به تلفن های همراه دارند. تلفن های همراه تاثیرات عمیقی بر روابط بین انسان ها دارند. تکنولوژی های نوین ارتباطی باعث می شود تا تفاومت های مکانی از بین رفته و انقلابی در ارتباط ایجاد شود. وقتی با تلفن همراه خود هستید، هیچ گاه غائب نیستید و همیشه حاضرید، اما اسیر یک محل نیستید. البته نباید زود قضاوت کرد؛ چنین انقلابی بسیاری از ویژگی های ارتباط انسانی را از بین برده و معنای جدید برای آن خلق می کند تلفن های همراه امکان می دهند که آنهایی که با هم در ارتباط هستند دور از یکدیگر بمانند.

بامن معقد است؛ تلفن های همراه تاثیر عمیقی بر روابط انسانی گذاشته و موجب ظهور "همجواری مجازی" شده است. در همجواری مجازی به طور همزمان شاهد افزایش کمی پیوند ها و سطحی و کوتاه شدن آنها هستیم.

با اين که از راه  اندازي اولين اپراتور تلفن همراه در ايران فقط 20 سال مي گذرد اما گسترش و در واقع جهش فناوري ارتباطات و از جمله رواج انواع تلفن و تبلت هاي هوشمند، عملا ميان نسل نو و نسل  هاي گذشته شکاف ايجاد کرده است. به مصداق مثل معروف «عيب وي جمله بگفتي، هنرش نيز بگو» گسترش ارتباط الکترونيک فراتر از مرزها به افزايش ارتباط ميان آدم ها، ملت  ها و نژادهاي گوناگون بسيار کمک کرده است و اين به سود صلح جهاني است. البته در بسياري کشورها با فرهنگ سازي مناسب ميان ارتباطات مجازي و مناسبات واقعي انسان  ها تعادل برقرار شده است. به اين ترتيب مي توان با بهره گيري از آيين  ها و سنن مفيد، تعادل ضروري ميان ارتباطات مجازي امروز و روابط سنتي کهن برقرار کرد.

دران و مادراني که به کمک وسايل پيشرفته ارتباطي مي  توانند تصوير عزيزانشان را روي صفحه اينترنت ببينند و با آن ها گفت وگو کنند در زندگي واقعي نيز نيازمند رفت و آمد و تماس بيشتر با بستگان و آشنايان خود هستند و اين يک نياز عمومي است حال که ما نيز مثل مردم ديگر مناطق جهان وارد جهان ارتباطات الکترونيک شده ايم، بايد به گونه  اي فرهنگ سازي کنيم که هويت فرهنگي و آداب و سنن مفيد ما فراموش نشوند. زندگي کوتاه  تر از آن است که تصور مي  کنيم. گاهي هم بايد به خودمان يادآوري کنيم: نوتيفيکيشن  ها تا ابد منتظرمي  مانند؛ عجله نکنيم.

شکاف اطلاعاتی:

شکاف دیجیتال اصطلاحی است در اشاره به فاصله بین مردمانی که به فناوری دیجیتال و فناوری اطلاعات دسترسی موثری دارند با مردمانی که دسترسی بسیار محدودی به این فناوری‌ها داشته یا اصلاً دسترسی ندارند. این عبارت شامل عدم تعادل در دسترسی فیزیکی به فناوری (تکنولوژی) نیز می‌شود، مانند عدم تعادل در داشتن منابع و مهارت برای دسترسی موثر و مفید به فناوری و محسوب شدن به عنوان شهروند دیجیتال. به عبارت دیگر، شکاف دیجیتال یعنی دسترسی نابرابر برخی از اعضای جامعه به فناوری اطلاعات و ارتباطاتشکاف دیجیتال با مفهوم شکاف دانش ارتباطی نزدیک دارد. شکاف دیجیتال می‌تواند بر پایه جنسیت، درآمد و نژاد باشد. علاوه بر وجود شکاف در یک جامعه، وجود شکاف دیجیتال بین کشورهای جهان را شکاف دیجیتال جهانی می‌گویند.

شکاف دیجیتالی چالشی است که امروزه دنیای مجازی با آن رو به رو شده‌است و یکی از محورهای اصلی دومین دوره اجلاس جهانی جامعه اطلاعاتی تونس، به این امر اختصاص یافته‌است.

در دهه ۱۹۹۰ و قبل از ورود رسانه‌های دیجیتالی، متفکران به وجود «شکاف آنالوگی» اشاره می‌کردند و از این اصطلاح وجود تمایز و تفاوت بر حسب تولید محتوا و دسترسی به فناوری‌های رسانه‌های سنتی نظیر رادیو، تلویزیون و تلفن را مراد می‌کردند. افزون بر نابرابری در دسترسی و مصرف، نابرابری‌های ساختاری در تولید هم وجود داشت که هنوز هم به قوت خود باقی است. همین امر موجب شد که رسانه‌های غربی با تسلط بر برنامه‌های خبری، تلویزیونی و فیلم‌ها در سطح جهان به تاخت و تاز در زمینه حفظ انحصارطلبانه تکنولوژی ادامه دهند.

آرمان ماتلار: به شتاب گرفتن مسابقه کشورهای بزرگ صنعتی برای سلطه بر شبکه های اطلاعاتی جهانی در نیمه دوم دهه 1990 اشاره نمود که عمدتا تحت تاثیر روند سیاستهای مقرارت زدایی و خصوصی سازی ارتباطات دور بده است. وی توجه شدید به ایجاد بزرگراه  های اطلاعاتی را مظهر این مسابقه معرفی کرد.

اکنون این پرسش مطرح است که جامعه اطلاعاتی برای نظم بخشی جدید به جهان چه طرح و اهدافی را دنبال می کند؟ به همین جهت باید دید که آیا در این زمینه به شکاف آشکار کنونی بین وعده های سخاوت آمیز هواداران این واژه و واقعیت های عینی مربوط به ایجاد یک نظم نوین مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی توجه لازم معطوف شده است؟

این متفکر فرانسوی چگونگی سیر فکری مفهوم جامعه اطلاعاتی در وضعیت حاکم بر جامعه شناسی ایالات متحده و تفکیک ناپذیری آن از شرایط جنگ سرد را مورد اشاره قرار می دهد. به عقیده او مطالعات جامعه شناختی این حوزه در بررسی جامعه آینده با طراحی گفتمان "پایان ها" (پایان ایدئولوژی، پایان سیاست، پایان طبقات و منازعه طبقاتی و ...) هماهنگی داشت. رویکرد پایان ها به زودی با رویکرد فکری جامعه پسا صنعتی (که در مقاله ای در سال 1959 توسط داتیل بل مطرح شد. وی در سال 1961 کتاب "پایان ایدئولوژی" را منتشر کرد و 12 سال بعد کتاب فرا رسیدن جامعه پسا صنعتی ") همراه گردید

کاستلز نیز در همین زمینه می افزاید (1989) سلطه سیاسی و انباشت سرمایه هم در اثر ملاحظه دولت ها در جوامع اطلاعاتی افزایش یافته است و از دیگر سو آرتور کروکر هم ما را از وجود یک طیقه مجازی مطلع می سازد. از وجود طبقه ای که رهبری پر و سر و صدای فن آوری های اطلاع رسان را در دست داشته و خود را نه تنها پیامبر جامعه اطلاعاتی می انگارد بلکه ضمنا تهدید می کند که خودتان را با جامعه اطلاعاتی منطبق کنید و گرنه خواهید سوخت. مانند تهدید آلوین تافلر که می گفت: یا به عصر اطلاعاتی جهانی بپوندید و یا آماده شوید تا به کامبوج تبدیل شوید در هر حال کراکر می گوید:طبقه مجازی با اندیشه توتالیتاریستی خود منافع طبقاتی خود را در عصر موسوم به سایبراشپیس جست و جو می کند و برای این طبقه، سیاست چیزی جز تملک مطلق مالکیت های معنوی از طریق استراتژی های ارتباطی جنگ گونه نظیر کنترل و فرماندهی نیست.

نتیجه  و تحلیل:

برنا مه های جامعه اطلاعاتی، هرگاه در بسترهای جهانی و در برنامه هایی چون منشور اوکیناوا، شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل، طرح اقدام اروپایی و یا دستور جلسه همکاری اتحادیه بین المللی دور برد ارائه شده اند، در واقع به تجویز یک فرمول برای همه رو آورده اند و به عبارت دیگر نیازهای بومی در این نوع طرح ها تحت الشعاع نیازهای طراحان جهانی آنها قرار گرفته است. برجسته شدن نقش بخش خصوصی در طرح های بین المللی نمونه بارز این ادعاست. اما از دیگر سو طرح های ملی غالب رویکردی جهانی طرح نیروی ضربت "ای سی تی" شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل بود که به فرمول جهانی اعتقاد نداشت اما همان طرح نیز بر نقش بخش خصوصی تاکید ویژه ای داشت.

یک جمع بندی توام با نگاهی عمیق تر به این طرح ها، از بروز پنج حوزه خبر می دهد که باید برای آنان برنامه ریزی کرد و مراقب چالش های این پنج حوزه نیز بود.

  • به نظر می رسد اکثر طرح های جهانی و ملی رویکرد عمیقی به نقش زیر ساخت های ارتباطی دارند و به ویژه نقش ارتباطات دور برد برای همه آنها نقش مهم و حیاتی به شما می آید
  • گشودن دروازه ها (نگره جهانی) مضمون محوری دیگری است که حوزه دوم را شکل می دهد. بحث هایی چون جهانی سازی، دسترسی جهانی و تسهیل دسترسی به اطلاعات.
  • خدمات و کاربردها بافت حوزه سوم را شکل می دهند. هرنوع خدمات باید در مسیر توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... طراحی شود. در واقع اشتباه در حوزه دوم و به دیگر سخن جهان گرایی بدون مطالعه، حوزه سوم را نیز قربانی می کند.
  • نیاز های کاربران از موارد دیگری است که رگه های حوزه چهارم را تشکیل می دهد. اسناد جهانی می گویند قرار است شکاف دیجیتالی را برای ندارهای اطلاعاتی با بخش خصوصی پرکنند. این اسناد از حمایت از کاربران سخن می گویند، حمایت از حریم شخصی آنها و تامین امنیت اطلاعات مربوط به کاربران
  • اکثر طرح های بین المللی ارتباطی بر تدوین چارچوب های قانونی و حقوقی برای تکوین جامعه اطلاعاتی تاکید می کنند.

بنابراین هر چهار موضوع زیر ساخت های ارتباطی، گشودن دروازه ها، خدمات و کاربردها، نیاز های کاربران و تدوین چارچوب های حقوقی و قانونی برای نیل به جامعه اطلاعاتی باید مورد توجه قرار گیرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: نظریه, نگرش, انتقادی, جامعه, اطلاعاتی,
[ 15 / 6 / 1395 ] [ 12:37 ] [ مدير وبلاگ: حبیب حمزه ]


.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

حبيب حمزه رئیس اداره اطلاع رسانی
آرشيو مطالب
فروردين 1398
آبان 1397 شهريور 1397 خرداد 1397 فروردين 1397 اسفند 1396 بهمن 1396 آذر 1396 مهر 1396 شهريور 1396 خرداد 1396 اسفند 1395 مهر 1395 شهريور 1395 تير 1395 خرداد 1395 فروردين 1395 اسفند 1394 آذر 1394 آبان 1394 مهر 1394 مرداد 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391